دانستنی ها در مورد خودم

ساخت وبلاگ
دلم میخواد یک هفته که نه سال ها تنها باشم.تنها بودن همیشه خوبه مگه این که آدم خیلی دلتنگ باشه.الان هم تنهام هم دلم برای کسی تنگ شده.این از اون تنهای هاست که هیچ دوستی نمیتونه پرش کنه.اولش فکر کردم چون دوست های خوبي در این دانشگاه ندارم این احساس رو دارم یه حس ناکافی و سرگردون بودن.دیروز همکلاسم کلی اصرار داشت باهم یه جا بشینیم.یه جا زیر درخت یه جا که سایه باشه من میگفتم بریم کتاب خونه.این روز ها دلم فقط توی کتاب خونه آروم میگیره شاید اونجاست که فقط میتونم خودم رو پیدا کنم خود نویسنده مو.هر وقت میرم اونجا با خودم فکر میکنم اگر الان به حرف مامان گوش داده بودم و ادبیات میخوندم تا الان همه کتاب های قفسه ادبیات رو خونده بودم اونجا زیاد کتاب نداره کتاباش اندازه کتاب های کتابخونه آموزشگاه نقاشی هست که بچگی میرفتم اونجا هر کسی یه کتابی هدیه داده بود اینجام انگار هر کسی اومده یه کتب داده رفته مثل قفسه کتاب های دیگه نیومدن یه لیست تهیه کنند کتاب های که نیازه رو بزارند.وقتی وارد کتاب خونه میشیم در اولین قفسه سمت راست پر از کتاب های حقوق هست دیروز داشتم با خودم فکر میکردم با این که دانشجو حقوقم هیچ وقت نرفتم ببینم چه کتاب های اونجاست.این خصلت منه که عادت ندارم در اوقات فراغت کتاب عای تخصیصی مثل جامعه شناسی،فلسفه یا علوم رو بخونم برای این ها مستند و ریلز ها کافیه.آخرین باری که در یک کتابخونه دنبال کتاب تخصصی گشتم پایه دهم بود وقتی ما رو برده بودن از دانشکده علوم انسانی دیدن کنیم من مشتاقانه جلویی قفسه کتاب عای روانشناسی ایستادم و حتی چند تا کتابم ورق زدم معاوم پروشی مون که روانشناس و فیلسوف بود داشت من رو نگاه میکرد و متوجه علاقه من به روانشناسی شد وقتی بهم گفت فکر کنم تو روانشناسی دوست د دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foolgirls بازدید : 8 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 20:53

رایان همکلاس من بود پدرش عرب بود و مادرش اهل اندونزی.دوست هم نبودیدم فقط همکلاس بودیم منطقی و خوش اخلاق بود زیاد حرف نمیزد ولی بخاطر خوش برخورد بودنش گاهی با او درد دل میکردم.عاشق ادبیات بود و عکس های هنری قشنگی میگرفت وقتی عکس هایش را میدیدم حس میکردم بلاگری عکاسی کرده است.دانشجو ادبیات بود و صفحه اش هم حال و هوایی دلنشینی داشت از برش های کتاب عکس میگرفت و جملاتی که دوست داشت رو هایلایت کرده بود،من هم عاشق کلمات بودم عاشق متن های ادبی،عاشق زیبایی های کوچک.مادر برای همین دوست داشت رشته ادبیات بخونم.من دل نازک و شاعر بودم.به جز دوست داشتن کار دیگه ای بلد نبودم.آدم پیچیده ای نبودم و از سیاست کثیف آدم ها هم سر درنمیاوردم.میخواستم از دنیا بیشتر سر دربیارم که خواستم وکیل شم.بابا مخالف بود و من هم خیلی اصرار داشتم اخرشم از سر دو دلی استخاره گرفتیم استخاره خوب اومد.گفته بودم استخاره هر چی بگه همون رو میخوندم حتی اگه رشته زبان انگلیسی باشه.بعد از یک سال دوری از تحصیل و سر زدن به دانشگاه های مختلف دوست پدرم دانشگاه BUBT بنگلادش رو که فقط یه محل فاصله داشت رو به پدر معرفی کرد،مدارکم رو برای تایید به آموزش و پروش فرستادیم.مدارک تایید شد شرایط لازم برای رو داشتم اینجا ثبت نام به شرط معدل بود.وقتی برای ثبت نام زنگ زده بودیم گفته بودند که ظرفیت پر شده خیلی ناامید شده بودم زار زار گریه کردم همه دوستام یا داشتند دانشگاه درس میخوندید یا ازدواج کرده بودند من از همه عقب مونده بودم.پدرم با دیدن حالم گفت از حال نوبت رزور میکنیم برای ترم بعد ثبت نام کنیم روزی که رفتیم خبر دادند که یکی از دانشجو های این ترم انصراف داده و یک صندلی خالی شده از پدرم خواستند درخواست بنویسند تا من را جایگزین کنند همه کا دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foolgirls بازدید : 6 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 20:53

ماه رمضونه و منم دارم سعی میکنم استوری های مذهبی بزارم بلکه شاید یه ثوابی هم به خودم برسه هم کسی ازش چیزی یاد بگیره یا به خودش بیاد.تا یکی دو هفته همش داشتم ریلز های دپ میگذاشتم بخاطر پسری که عاشق شم و نمیتونستم درباره اش با کسی صحبت کنم قبلا میگفتند آدما وقتی جای رو ندارند میرند غم ها شون رو به کوه میگند میرند بالایی کوه فریاد میزنند ما هم پست بوم مون رو داریم من بهش میگم مکان مخفی چون خودم فقط میرم اونجا و فقط ادم عای که خیلی بهم نزدیکند رو اونجا میربم اونجا یه ساختمون در مجتمع خودمون هست مجلل ترین ساختمون که نه طبقه است و طبقه ده یا یازدهم اش یه پشت بومه دلم میخواستم برم اونجا فریاد بزنم جیغ بکشم گریه کنم اسمش رو صدا بزنم ولی به خودم میگن چه فایده نمیشنوه که دیده بود دارم گریه میکنم کاری نکرد.غم هام رو میزارم تو کلوز فرند الان همه آدم ها یه مکان مخصوص برای گفتن غم هاشون دارند.یه استوری دیدم نوشته بود من جرعت خودکشی کردن ندارم همین الان یه سکته قلبی خفیف میخواهم.بغضم گرفت ولی فرو خوردمش.ما مذهبی ها هم یه جور گرفتاریم باید بخاطر شرع خیلی کار ها رو انجام ندیدم.این خویشتن داری هاست که ما رو آدم قوی تری میکنه.حالا مسعله شرعی هم نبود دلیلی نمیدیدم برای کسی که بعد از مرگم حتی عذاب وجدان هم نمیگیره خودم رو نابود کنم.وقتی گفته بودم عاشقشم براش فقط این اهمیت داشت که مبادا تو کلاس کسی بفهمه لابد بعد از مرگ منم نگران میشه که اساتید بفهمند بخاطر اون بوده و تو درد سر بیفته.کاریشم نمیشه کرد اسم شو میزارم تقدیر من ادمی رو دوست دارم که دوستم نداره و آدمایی هم منو دوست داشتند و برام مناسي بودن که دوست شون نداشتند فقط خدا میتونه دل شو نرم کنه.هر چیزی رو در دنیا میشه با تلاش ساخت اما عشق رو ن دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foolgirls بازدید : 9 تاريخ : چهارشنبه 15 فروردين 1403 ساعت: 20:53

شنیده بودم یه مشاور قراره برامون بیاد اما فکر می کردم مدرسه ما با این اوضاع گنشک رنگ می کنه جا قناری  یکی از معلم پروشی ها رو می فرسته به عنوان مشاور به ناظم مون گفتم حالم خیلی بده نیاز به مشاور دارم بعدش رفتم ازمایشکاه خودمون که یهو یه خانم شیک و مرتب با عینک با وارد شد با خوشحالی پرسیدم شما روانشناس هستید گفتند بله باورم نمیشد گفتم مشاور واقعی گفتند بله نشتیم هودمو معرفی کردم هر چی می گفتند یادادشت می کردند از این کارشون خوشم اومد وقتی وقت رسید مشکلمو تعریف کنم گفتم من صد تا مشکل دارم نمی دونم از کجا شروغ کنم عین جمله ای که کفتند رو یادم نیست اما این بود اون مشکلی که بیشتر از همه درگیرم کرده رو بگم_تا به اون روزتا جای که حافطه ام یاری می کنه به هیچ کدام از معلمین ام درباره حافظ و عشقم نگقته بودم  هرز گاهی بغضم سر کلاس می ترکید بال بال می زدم که چیزی که دلم را دارد از جایش میکند را فریاد کنم اما از واکنش شان می ترسیدم می ترسیدم فکر کنند از راه بدر شدم یا بزارند کف دست والدینم فقط فکر کنم یه روز به خانم زینب که بم نزدیک بود سر کلاس اش قلبم داشت از بند می گسستبه درس گوش نمی دادم گریه می کردم بد جور گراه می کردم خان م زینب برگشت گفت عزیزم شاید چیزی که تو دنبالشی مثل تصور ات زیبا نباشه شاید خیلی زشت تر از اونی باشه که  فکر شو میکنی در حال گریه از دهنم پرید این جور نیست خیلی ام خوشگله خانم خنده اش گرفت و گفت داری واس پسری که دوس اش داری گریه می کنی ارزش نداره معصومه گغت پسر نیس مرده بعد خانم زینب هم از عشق های نوحوانیش کفت و تجربیات اش الان که به اون خاطره فکر میکنم که گفتم خیلی کجاش زشته خوشگله خیلی خندم میگیره.برگردم سر ماجرای مشاور دو دل بودم بگم دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foolgirls بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 12:08

این روزا نوشتن از حالم خیلی سخت شده اما دلم نمیاد این چیزا رو ننویسم این تجربیات و عواطف رو باید صبر کرد باید رنج های که امسال می کشم رو یه جای تو خاطرم نگه دارم امسال حس میکنم رنج ها در من در حال گسترش یافتن هست و تحولی در ذهنم رخ داده که در شرایتم رخ نداده نمی دونم ریشه اش چیه شاید بعد دولزده سال از یک کار نکراری خسته ام من فکر نمی کردم از تکرار ها خسته بشم البته اما فهمیدم یک تکرار وقتی خسته کننده است که دوستش نداری فکر کن چند سال تو یه شغلی تو یه جای تو یه مشغولی که دوستش نداری نمام زندگی تو این در بر می زندگیت حتی چیزی میشه تو نهایتش ازش متنغری برات غیر قابل تحمل میشه وقتی یه مسری رو در زندگی دوست نداشته باشی انتخاب خودت نباشه حتی این قدرتم از دست می دی که براش بچنگی تقریبا میشه گفت عشق به کاری که می کنی بهت انگیزه جنگیدن میده این راهی که من توش مسیرم نیست که حتی دلم بخواهد ادامه بدم حس کی کنم خیلی دارم کج می رم .و بعد دوازده سال درس تازه از خودم دارم می پرسم خدایا دارم چی کار می کنم من کجام آیا این چیز های که براشون می جنگم ارزش جنگیدن داره ؟دیگه همه چی برام بی معنی شده و حس می گنم دبیرستان داره منو از اصلم جدا می کنه دبیرستان شده که دارم می جنگم که ازش فرار کنم فرار کنم و برسم به چیزی که لایقشم دیگه از فشار ها خسته شدم دیگه از یک زندگی که همش توش وحشت نمره اوردن هست خسته ام دیگه از این زندگی بی روح و موهن خسته ام دلم میخواهد جای باشم که در قید و بند این جور چیز ها نیست دوست دارم روح مو به پرواز در بیارم برم یه جای که حتی چهار دیواری هاش و محدودیت هاش برام جذاب باشه من اهداف زندگیم رو بر اساس روحیه و غلایق خودم بنا کردم و سعی کردم تو زندگیم اهدافی رو انتخاب کنم که از من دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foolgirls بازدید : 70 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 12:08

صبح ساعتم را کوک کرده بودم شیش و سیزده یه ربع زود تر از زمانی که هر روز بیدار میشدم امتحان ریاضی داشتم شبش خیلی گریه کرده بودم از استرس نیم ساعت زود تر درس را رها کردم صبح حال هوایی درس خواندن بیشتر میشد صبح تسکین می یافتم و می خواندم تا شب خواب و بیدار شده بودم بد خواب بودم همش تو تختم نیم خیز میشدم چشام دنبال عقربه ها بود انگاری چشام از عفربه ها التماس می کرد جلو نرند ساعت نه نشود و من هرگز آن امتخانی که فرار نبود درش موفق بشم را ندهم کاش فقط این یک رشته را نمی خواندنم کاش میشد یک نفر جای من ان چند ساعت عصفناک را تحمل می کرد نگران اتمام وقت تبودم هر چند شنیده بودم حدود بیست تا سوال داریم زمان به طرز سرد و کندی می گذشت وقتی امتحان داشتم و من هر چه لحظه فشار شدیدی را روح و روانم حس می کردم دلم می خواست از عذاب آن لحظه در امان باشم تحمل این همه رنج برا چه بود برای رشته ای قرار نبود بعد دبیرستان یک نگاه گذرا به آن بیتدازم من این کاره نبودم ولی مجبور بودم انجامش بدم و از آن بد تر مجبور بودم موفق شوم در آن من نمره ای برای پاس می خواستم و می ترسیدم بیفتم تا آمدن سرویسم درسا هایم را خواندم در آن از هر دغدغه ای فارغ بودم تا که تاکسی آمد بچه که بودم در سرویس هم درس می خواندم بیش از کرونا هم همین جپر اما امسال بی خیال این یک محنت شدم و دگر درس ها برایم آت قدری اهمتیت نداشت که مثل خر خون ها داخل سرویس هم بخوانم دگر امسال فقط می خواستم یک جوره کار را تمام کنم شده نصفه نیمه نظر به منظره بیرون سپردم آن روز مثل صبح ها که دم صبح می رفتیم فرودگاه امام آسمان گرگ و میش و رو به روشنایی بود طولی نکشید که به مدرسه رسیدم سر سوپر آبنات جوبی و پیراشکی خریدم که وسط امتخان چیزی برای خوردن داشته باشم خ دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : foolgirls بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 13 تير 1401 ساعت: 12:08

مدهت جان کجایی ببینی رفتم یه وبلاگ باز کردم امیدوارم روزی وبلاگ مو ببینی .خیلی دلم واست تنگ شده فرشته ای نجات من.تو مدرسه احساس تنهایی هر سال داره دو برابر میشه .به خانه تو که زنگ زدم پیدات نکردم نی دونم کجایی یه دوست.هر جا هستی من رو فراموش نکن.به امید دیدنت.خیلی دوست دارم آخه غیر تو کسی نیست به درد دلم گوش کنه .و اشک های من رو ببینه. از طرف دوست خرت کبیرا نوشته شده توسط fool در چهارشنبه پانزد دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : نامه,برای,دوستم, نویسنده : foolgirls بازدید : 41 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 16:22

1.بچه که بودم از سوسک نمی ترسیدم هیچ می رفتم  دسشوی باهاشون حرف بزنم. 2.ولی حالا از سوسک پلاستیکی هم می ترسم جوری که سال پیش پچه های مدرسه یه سوسک پلاستیکی جلوم گزاشتن یه جوری داد زدم که حس کردم اندام های درونیم از فشار پاره شدن.با تمام قدرتم داد زدم. 3.از ترس از خواب پریدم بپرش چی دیدم.یه سوسک بالدار پرواز میکرد طرفم مامانم منو نجات نمی داد. 4.مدرسه پر از سوسک شده بود.رفتم حیاط مدرسه یه توپ کوچی دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : خاطرات,سوسکی,کوتاه, نویسنده : foolgirls بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 16:22

رنگ:آبی کم رنگ صورتی سفید سیاه بنفش (البته میشه گفت من همه رنگ رو دوست دارم ولی آبی و سبز پررنگ رو زیاد نه) فیلم:فیلم کره ای گربه  دیگه چه خبر  آلیس در آن سوی آینه سریال:مسافران  دوقولوها گسل دیوار به دیوار سرزمین آهن خورشید و ماه و پاستا و خیلی چیزای دیگه برنامه تلویزیونی :خندوانه و دورهمی اینا فقط بخشی از علایق من هستند من خیلی چیز ها دیگه رو هم دوست دارم که وقت نکردم لیست کنم. نوشته شده توسط دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : علاقه, نویسنده : foolgirls بازدید : 59 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 16:22

1.من از کبریت روشن کردن میترسم 2.من از چربی تو کوشت خیلی بدم میاد 3.من وقتی هیجان زده میشوم می دوم 4.من نقاشی مثل بچه دو ساله هاست 5.من ریاضی دوست ندارم 6.من عاشق لاکپشت و لاک زدن هستم 7.من رو لباس حساسم و همیشه میخوام لباس شیک بپوشم 8.من موی کوتاه رو بیشتر از بلند دوست دارم 9.من آرزو دارم جزیره کیش رو از نزدیک ببینم. 10.من خوندن تاریخ کره رو خیلی ذوست دارم چون وبلاگ تازه باز کردم خواستم راجع خود دانستنی ها در مورد خودم...ادامه مطلب
ما را در سایت دانستنی ها در مورد خودم دنبال می کنید

برچسب : دانستنی,مورد,خودم, نویسنده : foolgirls بازدید : 52 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 16:22